توقف قریب الوقوع صادرات واکسن از اروپا، بدتر از موضع سختگیرانه ترامپ در قبال کانادا

یادداشت هفته
به قلم: شاکه آیوازیان
کانادا باید تاکنون دریافته باشد که تضمین های شفاهی، بخصوص اگر موضوع به تامین کالاهای ضروری برای پاندمی مربوط باشد، کافی نیستند.
آوریل گذشته در حالی که کانادا با شیوع سریع کروناویروس دست به گریبان بود، دولت فدرال مجبور شد یک کمپین تهاجمی علیه دولت ایالات متحده ترتیب دهد تا مجوز خرید ماسک های N95 از شرکت آمریکایی 3M را به دست آورد.
در آن زمان می دانستیم که باید از دولت دونالد ترامپ، انتظار سیاست های حمایتگرانه تجاری را داشته باشیم. در حالی که مقامات فدرال با لابی گری با همتایان آمریکایی، با سیاست های ترامپ مقابله می کردند، آنها همچنین به تشکیل جبهه مشترک در برابر شیوه های تجاری دولت او، با همفکران اروپایی شان امید بسته بودند.
اما اکنون، ورق برگشته است.
دولت فدرال مجبور شده است به سرعت یک لابی مشابه علیه اتحادیه اروپا را تشکیل بدهد، دیپلمات های عالیرتبه و جزء را سراغ همه دست اندرکاران زنجیره تامین واکسن بفرستد و محموله های سفارش شده واکسن فایزر و مدرنا را به کانادا روانه کند.
اواخر سه شنبه گذشته، از کمیسیون اروپا اعلام شد که یک محموله برای کانادا و دیگری برای انگلستان ارسال خواهد شد و اینکه محموله دوم در انتظار دریافت مجوز مشابه است.
اما به نظر می رسد که کانادا مجبور است برای دریافت هر محموله، لابی گری کند. حفظ هوشیاری و اصرار بر حفظ منافع کانادا که در برابر فردی مانند دونالد ترامپ مورد نیاز بود، هم اکنون برای مواجهه با اروپا مورد نیاز است.
علیرغم مشکلات آشکار، مری نگ، وزیر تجارت بین المللی کانادا، دلیلی برای نگرانی نمی بیند.
نگ روز دوشنبه به کمیته تجارت مجلس فدرال گفت: ما طی تماس های تلفنی با مقامات عالیرتبه در اتحادیه اروپا و همچنین مقامات اسپانیا و بلژیک (محل کارخانه های فایزر و مدرنا)، تضمین های مکرر دریافت کرده ایم که محموله واکسن کانادا در راه است.
اما واضح است که تماس ها و فعالیت های دیپلماتیک به تنهایی اطمینان بخش نیستند.
می توانیم امیدوار باشیم که نگ و دولت فدرال حقیقت را می گویند و به شرکت های دارویی اجازه داده شده است که صدها هزار دوز واکسن را طی دو هفته آینده و میلیون ها واکسن را تا پایان مارچ ارسال کنند.
اما این یک کابوس تکراری است.
در اینجا دو مشکل اساسی وجود دارد: کمبود واکسن و سیاست های تجاری ملی گرایانه. همانطور که می دانیم، تولید دو واکسن تایید شده در کانادا، به دلیل مشکلات تولید در تأسیسات واقع در اروپا، بطور چشمگیری کند شده است. جمعه گذشته، اتحادیه اروپا مقررات جدیدی را برای صادرات واکسن اعمال کرد و آن را ملزم به دریافت تایید کتبی اتحادیه اروپا نمود.
اتحادیه اروپا لیستی از کشورهای معاف از مقررات جدید را منتشر کرد، اما کانادا در آن جای ندارد.
مقامات ارشد کانادا می گویند که اتحادیه اروپا چه در چارچوب توافقنامه جامع اقتصادی و تجاری کانادا و اتحادیه اروپا و چه در چارچوب سازمان تجارت جهانی، حق اعمال کنترل های موقت در شرایط اضطراری را دارد. بنابراین مبارزه با محدودیت های صادراتی، بی فایده خواهد بود.
اما از سوی دیگر، کانادا می تواند موضوع تبعیض را پیش بکشد، زیرا در لیست کشورهای معاف قرار نگرفته است. اما آیا واقعا می خواهیم با این استدلال به یک منازعه تجاری وارد بشویم که ممکن است ماه ها و شاید سال ها طول بکشد؟ کانادا حالا و فورا به واکسن نیاز دارد.
سیاست های ملی گرایانه اتحادیه اروپا تنها به واکسن مربوط نمی شود. دست اندرکاران صنعت دارویی کانادا نگرانند که این سیاست همچنین باعث ایجاد اختلال در زنجیره های تامین سایر کالاهای پزشکی بشود.
پاملا فرالیک، مدیر Innovative Medicines Canada ، گفت: اروپا و کانادا در گذشته با یکدیگر همکاری کرده اند تا اطمینان حاصل کنند زنجیره های تامین جهانی مختل نخواهند شد. آنها باید این اصل را به خاطر داشته باشند، در غیر این صورت زنجیره تامین تجهیزات پزشکی مورد نیاز خود را در معرض خطر قرار می دهند.
پنجاهمین سالگرد “حماسه سیاهکل” یا عاشورای فداییان
محمود تجلیمهر
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/87824/
در سخنرانیهایی هم که حزب چپ در این روزها ترتیب داد، بیشتر به خاطره گویی از آن سالها پرداخته شد.
تعریف و تمجید از صداقت و فداکاری رفقای شهید بود، این استدلال نیز میآمد که خب، با وجود اختناق ساواک چریکها راه دیگری نمیدیدند. یا شرایط جهانی این بود و آن بود. همه گونه توجیه میآمد به جای توضیح آنچه که رخ داده است.
کسانی که خطای آنها را تذکر میدهند، همه خائن، سرسپرده، اپورتونیست و سازشگر هستند. تنها چریکهای فدایی “مارکسیستهای انقلابی” هستند. حال اینها همه به کنار، امروز در ماه فوریه ۲۰۲۱، در بهمن ۱۳۹۹، فداییان بازمانده از جنبش چریکی که بیشترشان هم در اروپای مرکزی زندگی میکنند، فداییان “اکثریت” این روزها چیزهایی را مینویسند و حرفهایی را میزنند که “اقلیت” در اختلاف با “اکثریت” در سال ۱۳۵۹ میزد. این بازگشت به گذشته را چگونه میشود توضیح داد؟ آیا جای تعجت دارد که در این سی سال حتی سی نفر هم به گروههای چپ ایرانی نپیوستهاند و در میان آنها نسل جوان حضور ندارد؟ آنچه فیدل کاستروی مذهبی معتقد کاتولیک در کوبا پیاده کرد، بر جبر زمانه آن روز استوار بود و بر تحمیل شرایط سیاسی در میان دو جبهه آمریکا و شوروی. هیچ گونه تئوری اساسی و فلسفی پایه اندیشه کاسترو نبود.
او بیشتر عمل گرا و پراگماتیست بود و همین باعث درگیری او با چه گوارا شد؛ پزشک پرشور و کم سوادی از خانواده ثروتمندو زمین دار بزرگ از آرژانتین و یار یار فیدل کاسترو. در این راستا، چریکهای فدایی روشنفکر نبودند (و هنوز هم نیستند) چون به دانش روز اشراف نداشتند، مارکسیست هم نبودند چون چیزی از آثار مارکسیستی نخوانده بودند.
من دهها سال است چه شفاهی و چه در نوشتههای خود از رهبران فداییان پرسیدهام که “فدایی شهید” یا “تودهای شهید” (حزب توده هم همین واژهها را دارد) یعنی چه؟ تعریف شما از این واژهها چیست که از سال ۱۳۴۹ برای رفقای کشته شده به کار میبرید؟ چریکهای فدایی عمدتا در روابط سنتی و فرهنگ روستایی-عشیرهای در خانههای تیمی شهرهای بزرگ زندگی مخفیانه داشتند. آیا از “رفیق اسکندر” نامی شنیدهاید که پس از آن که باخبر شد که در یک خانه تیمی دو رفیق دختر و پسر عاشق هم شدهاند، به آنجا رفت و رفیق پسر را کشت؟ اینها را به ما نمیگویند
هر مخالفی را سازشکار، اپورتونیست و مبتذل میخواند. آیا چنین کسی یک روشنفکر است یا یک آدم بنیادگرای عقب مانده؟ او سپس اسلحه برمی دارد، یک گروه مسلح هم فکران خود درست میکند و به انتخاب و تشخیص خود به کشتن انسانهایی در جامعه میپردازد. به بانک حمله مسلحانه میکند و پول میرباید. کشتن نگهبان بانک و پاسبان هم برایشان مهم نیست، اینها نیاز مبارزه است و آنها در خدمت دیکتاتور بودند. وقتی من آمادگی شهید شدن را دارم پس میتوانم کس دیگری را هم بدون هیچ مشکل اخلاقی بکشم. حتی اگر رفیقی از سازمان بیاید و بخواهد جدا شود، میتوانم او را “اعدام انقلابی” کنم. اگر کسی با پلیس همکاری کند میتوانم او را بکشم و غیره. مگر نکرده اند؟
آخوندهای شیعه ۲۵۰ سال پس از واقعه کربلا بساط عاشورا را به راه انداختند و صفویان شیعه در ایران نیز آن را سازمان دادند،
تا امروز حتی نیم خط در باره اینهایی که در بالا گفتم را از فداییان یا تودهایها در باره این حقایقی که در دهههای گذشته فاش شدهاند، نخواندهایم و نشنیدهایم. همواره سکوت است وهمین! برخی از آنها حتی از روسیه و پوتین دفاع میکنند که نماد سرمایه داری عقب مانده قرن نوزدهم با حکومت مافیایی پوتین است. این خود دیگر نوبری است که تنها عقل و منطق چپ سنتی ایرانی با آن مشکل ندارد. اینها با چنین نبوغی خود را چپ میخوانند و انتظار نیز دارند که در عصر دانش و خرد و اینترنت جدی گرفته شوند.